✍همه رفته بودن و نوبت به من و آبجیم رسید!
خانمے با وضع و ظاهرے نامناسب( با ماشین شخصے خودش اومده بود)، ڪه خودش رو با شخصیت و با فرهنگ میدونست، هم تو صف چند نفر بعدازما منتظر بود .
وقتے ڪه نوبت ما شده بود رو ڪرد بمن و گفت ،جاتو بده بمن .
نمیدونستم چیڪارڪنم ،(قبلا جامون رو به چندنفرے داده بودیم اما اونا دلیلاے محڪمے داشتن و واقعا دیگه وقتی نمونده بود که بخوایم صرف دیگران کنیم )، داشتم به این فڪرمیڪردم از ڪِے تاحالا ما منتظر بودیم و وقتے نوبت ب خودم رسیده جامو بدم ب یڪے دیگه،ازاونورهم من اخرین نفره صف نبودم ڪه بخوام از حق خودم بگذرم،ازطرف دیگه هم همه اتوبوسا رفته بودن و تنها اتوبوس ما منتظر ما دو تا بود.
من گفتم نه من جام رو بشما نمیدم.بعدش هم گفتم بعدازمن چندنفرے هستن ڪه قبل شما توصف منتظرن،من اگه جامو بدم اوناهم راضے نیستن،اون خانم بمن گفت اینا همشهریاے من هستن و جاشون رو بمن میدن!ازشون پرسید مگه نه؟ اونا با ڪمے تردید گفتن اره،هے من بهشون میگفتم بگن نه، اونا هم انگار با رو دربایسے حاضربودن جاشونو بدن؛اما اخرش خودم قبول نڪردم. تا جایے ڪه نوبت به آبجیم رسید و خانمه رو ڪرد به آبجیم و گفت :شما ڪه خودتونو مسلمون میدونید،شما ڪه دم از اسلام میزنید،شما ڪه میگید درستڪارید ،اونوقت حاضر نیستید جاتون رو بدید به یڪے دیگه؟!؟
{چند بار بهش گفتیم ،اتوبوس ما میخواد بره،اما اون وقتی دید جامون رو بهش نمیدیم،با تمام حرصش گفت ،ایشاالله اتوبوسوتون بره و جا بمونید!!واقعا کمی رفتارش بچگانه شده بود} داستانش جالبه اما طولانی میشه بخوام همشو بگم برای همین نمیگم و میریم سر اصل مطلب
❤️
(حالا واقعا اسلام ڪے گفته بزور جاتو بده به یڪے دیگه؟!)
این داستان و خاطره تاهمینجاش ڪافیه ،ے نڪتۀ جالبے در این داستان نفهته بود اونم اینڪه
ڪسے ڪه چادر میپوشه بقیه افراد اون رو درستڪار میدونن.بدون اینڪه حتے بخواد چیزے بگه،بقیه اینگونه تصورمیڪنن،این خیلے خوبه..و خیلے هم سخته...چون اگر اونایے ڪه چادر میپوشند در جایے اشتباهے ڪنند ،دیگران اون اشتباه رو به پاے اسلام و افراد متدین میذارن...
پس بخودت افتخار ڪن بانوے چادرے
چرا ڪه چادر تو نشاندهنده "درستڪارے" توست
:: موضوعات مرتبط:
مطالب آموزنده ,
حجاب وعفاف وغیرت ,
پیام وب همسفر ,
,